علامه طبرسی می نویسد :


هنگامی که علی (ع) به قنفذ اجازه ورود به خانه را نداد ، وی به مسجد برگشته و موضوع را خبر داده .


عمر گفت : اگر به شما اجازه داد که چه بهتر ، اگر نه بدون اذن وارد خانه او شوید .


بار دیگر به خانه ی علی رفتند اجازه خواستند . فاطمه فریاد زد : اجازه نمی دهم وارد شوید .


در این جا کسانی که همراه قنفذ بودند برگشتند ولی او پشت در خانه ی فاطمه ماند .


همراهان نزد عمر آمده گفتند : فاطمه اجازه نداد . عمر به خشم آمد ، گفت : مارا با زنان چه کار است ؟


دستور داد تا مقداری هیزم همراه خود برداشته و به آنجا باز گردند . عمر نیز همراهشان بود . اینجا بود که ،


عمر فریاد برآورد و گفت : برای بیعت با خلیفه رسول خدا بیرون می آیی یا خانه ات را برتو بسوزانم ؟ (1)


وقتی فاطمه صدای عمر را شنید فرمود : مردمی بدتر از شما سراغ ندارم ، جنازه رسول خدا را رها کرده ،


خود رفتید امر خلافت را بین خود تمام کردید و هیچ حقی برای ما در نظر نگرفتید .


پس با صدای بلند و ناله به پیامبر شکایت کرد . بسیاری به شدت پشیمان شدند و برگشتند ،


اما برخی این ناله ها در دل های سخت تر از سنگشان ، کوچکترین اثری نداشت .

پس به خانه ی علی حمله برده و درب خانه اش را به آتش کشیدند . (2)


آنگاه عمر در را با لگد باز کرد . (3)


 اولین آسیبی که دختر پیامبر متحمل شد :


چون پشت درب بود تا پاسخگوی آنها باشد بین درب و دیوار فشرده شد و


هنگام فشار ، فرزند شش ماهه اش سقط شد . (4)

علامه طبرسی ذکر کردند :


خواستند علی را بیرون ببرند ، فاطمه کنار درب خانه مانع از بردن شوهر خود شد .


ابوبکر کسی را نزد قنفذ فرستاد که فاطمه را بزن تا دست از علی بردارد .


اینجا بود که قنفذ فاطمه را به دستگیره و تیزی درب خانه فشار داده و دنده ای از پهلویش را شکست . (5)


سلیم بن قیس در شرح این ماجرا می نویسد :


وقتی که فریاد فاطمه علیهاسلام بلند شد و گفت : یا ابتاه یا رسول الله !


عمر با غلاف شمشیر به پهلوی فاطمه زد . فریاد فاطمه که بلند شد بار دیگر به بازوی فاطمه زد . (6)

مرحوم طبرسی نقل کردند :


هنگامی که می خواستند علی را به زور از خانه بیرون ببرند ، فاطمه مانع شد .


قنفذ برای جداکردن فاطمه از علی دست به تازیانه برد و به شدت با بازوی فاطمه زهرا زد .


به گونه ای که تا آخرین لحظه عمر اثرش بر بازویش وجود داشت . (7)


فاطمه چنان از ولی خدا دفاع میکرد و علی را محکم گرفته بود که با شلاق قنفذ اورا از علی جداکردند . (8)


آری این فاطمه بود که دست و صورت و پهلوی خودرا سپر امام خویش قرار داد .


بانوی جوان ما پس از آن ماجرا در بستر بیماری بود تا اینکه در اثر همان صدمات شهید از دنیا رفت .


پی نوشت :

1) احتجاج طبرسی – ج 1 – ص 108

2) اثبات الوصیه – ص 124

3) سلیم بن قیس – ج 2 – ص 25

4) معانی الاخبار – ص 206

5) احتجاج طبرسی – ج 1 – ص 216،210

6) بحارالانوار – ج 8 – ص 58

7) احتجاج طبرسی – ج 1 – ص 126،120

8) نوادرالاخبار – ص 183