مهدیا !!!

آن نیستم که باید

آنم کن!!!!!!!!!!!!!

بهونه ی زندگی ما...

پهلوان آسمانها و زمین , غیرت الله , ثانی حیدر

جا نمونیم

کربلا یعنی همان جا که

                                   آدم آدم شد

هرکه از کربلا گریخت نمیمیرد ازبین میرود

                                   امام هنوز زهیر میخواهد

                                   حر را میپذیرد

                                   نا امید نباید بود

اولین شرط عشق

آخرین گام وصل خون

ما را طالب کربلا آفریده اند

چه بخواهیم چه نخواهیم

چه بدانیم چه ندانیم

                        امام منتظر ماست

                                     یک مرز بیشتر نیست

ازخود که گذشتی به کربلا رسیدی

تا در آغوش امام نبودی کربلا نبودی

آن روز که ارباب را همه جا دیدی کربلا بوده ای

                                                         کربلا نمان

                                                                      کربلایی بمان

                        کربلایی باش حتی اگر ایرانی هستی

حتی اگر آنجا نرفتی

گذر از هر کربلا به کربلای دیگر جز با شهادت ممکن نیست

که میداند تا خدا از چند کربلا باید گذشت؟

از کربلا برگشتی خواهی دانست.....

فراق بهشت با آدم چه کرد......

گیلاس کرموهای شهر

به سلامتی تابستون قدم رنجه فرموده و شهرمون رو مزین کرده مخلفات بساطش رو هم تو چشم مون کرده و آب از دهنمون راه انداخته .

وقتش رسیده تخمه بگیریم بشینیم هلو و گیلاس هارو چهارچشمی تماشا کنیم . اما نه تنها هلو بلکه گیلاس د همه رو برده .

به مخ تون فشار نیارید معما در آخر چو حل شود همه راحت شوند .

البته خوردنی هم .......ولی در اصل چشم گیرند دیدمون رو میگیرند عقل و هوش از سرمون میبرند وارداتی هم میتونند باشند حالا به زمان ورود و خروج و نوع مارک و رنگ و مزه ش نیست . خلاصه ظاهر رو بزنید کنار . جمال قرمز و گل منگلی رو که چند نظر حلال نگاه بنمودیم بعدش باید امتحانش کنیم و از مزه ی درونی و شیرین این پدیده لذت ببریم .

حالا جلو میریم!

اما نه!

انگار یک کرم سفید یخچالی نظرمون رو جلب کرده .

وای خدای من!

خدا نکنه گازش زده باشید و الا خودتون هم از وجود کرم بی نصیب نماندید .

همین وقته که همه چیز رو فراموش میکنیم و این ظاهر قل دوم ماتیک مالیزیشن شده را یک جا به سطل آشغال پرتاب مینماییم .

و ۳ امتیاز ناقابل دشت میکنیم .

حالا تشویق با خوانندگان .

(امیدوارم که چند زاری تون افتاده باشید)

کپی برداری از شهید چمران

نیایش - عشق ودلدادگی

خدایا میدانی که تار پود وجودم با مهر تو سرشته شده است

واز لحظه ای که به دنیا آمده ام نام ترا در گوشم خوانده اند ویاد تو را بر قلبم گره زده اند "

هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد "تو او را خراب کردی.

خدایا به هر که وبه هر چه دل بستم تو دلم را شکستی "

عشق هر کسی را بدل گرفتم تو قرار از من گرفتی

هر کجا خواستم دل مضطرب ودردمندم را آرامش دهم در سایه امیدی

وبه خاطر آرزویی"برای دلم امنیتی بوجود آورم

تو یکباره همه را بر هم زدی ودر طوفانهای وحشت زای حوادث رهایم کردی

تا هیچ آرزویی در دل نپرورم وهیچ خیر امیدی نداشته باشم و هیچ وقت آرامشی وامنیتی در دل خود احساس نکنم ...

تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم وبه جز تو آرزویی نداشته باشم وجز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم وجز در سایه توکل به تو آرامش وامنیت احساس نکنم

...خدایا تو را بر همه این نعمتها شکر می کنم

"ای خدا کیست که مزه شیرینی دوستیت را چشیده باشدوغیر تو را بجای تو اختیار کند

و آن کیست که به مقام قرب تو انس یافته ولحظه ای از تو روی گردانیده باشد ؟

ای خدای بزرگ از چیزهایی که دیگران به دنبال آن می روند بیزارم

خدایا نمی دانم هدف من از زندگی چیست

عالم ومافیها مرا راضی نمی کند

اگر چه بیش از دیگران می دوم

کار می کنم.

ولی نتیجه آن مرا خشنود نمی کند .

فقط به عنوان وظیفه قدم به پیش می گذارم

ودر کشمکش حیات شرکت می کنم

ودر این راه انتظار نتیجه ای ندارم .

خستگی برایم بی معنا شده است

بی خوابی عادی ومعمولی است

در زیر بار غم واندوه گویی چون کوه استوار شده ام .

هر کجا برسد می خوابم

هر وقت اقتضا کند بر می خیزم .

هر چه پیش آید می خورم .

چه ساعتهای دراز که بر سر تپه های دانشگاه برکلی به خاک خفتم ...

چه نیمه های شب که مانند ولگردان تا سپیده صبح بر روی تپه ها وجاده های متروک قدم زده ام!

چه روز های درازی که با گرسنگی به سر اورده ام

درویشم "

در وادی انسانیت سر گردانم وشاید از انسانیت خارج شده ام .

چون احساس و آرزویی مانند دیگر انسانها ندارم وتنها آرزویم تو هستی "


خدايا ...
تو به من
پوچيه لذات زود گذر را نمودي
ناپايداري روزگار را نشان دادي
لذت مبارزه را چشاندي
ارزش شهادت را آموختي

خدايا
تو را شکر ميکنم
که از پوچي ها و ناپايداريها و خوشيها و قيد و بندها آزادم نمودي
و مرا در توفانهاي خطرناک حوادث رها کردي و در غوغاي حيات در مبارزه ي با ظلم و کفر غرقم
نمودي و مفهوم واقعي حيات را به من فهماندي.

فهميدم : سعادت حيات در خوشي و آرامش و آسايش نيست
بلکه در درد و رنج و مصيبت و مبارزه با کفر و ظلم
و بالاخره شهادت است


برای آشنایی بیشتر با این تفکر http://www.sajed.ir/new/martyrs/1388-10-24-09-17-07/3621.html