امتحان همینه

اونا که فصل بهارو به روز سیاه کشوندن
جمع شدن با چندتا هیزم باغ لاله رو سوزوندن
اونا که روزی شونو از سفره ی لطف تو بردن
عمریه آب حیات از چشمه ی مهر تو خوردن
چی شد از صدای سیب گریه ی بهشتی خسته اند؟
پل اعتراضشون رو به روی اشک تو بستند ؟
ریسمون انداختند به جون دستای حیدر کرار
بوسه گاه مصطفی رو میخ زدند به قاب دیوار
شما یک تنه خودت رو به آب و آتیش کشیدی
از دهان تازیانه حرف نا مربوط شنیدی
آخرش این نامرادی جوابش می رسه از راه
همین آدما یه روزی می افتن از چاله توی چاه
باشه امتحان همینه زمونه داره تماشا
چی میگن اگه سوال کرد جواب خدا رو فردا
یه روزی میاد آقامون بر می داره ذوالفقارو
با همون هیزم ،اون روز میزنه آتیش اونا رو
اللهم عجل لولیک الفرج
+ نوشته شده در شنبه پنجم فروردین ۱۳۹۱ ساعت توسط فاطمه
|